می گفت می خواهم یه هدیه بفرستم جبهه ، به خاطر کوچکیش که ردش نمی کنید؟ همه همدیگر را نگاه کردند و گفتند:نه قبول میکنیم . حالا هدیه ات چی هست؟ به نوجوان سیزده چهارده ساله ای اشاره کرد و گفت: پسرم!